معنی سرپیچی کردن
لغت نامه دهخدا
سرپیچی کردن. [س َ ک َ دَ] (مص مرکب) نافرمانی کردن. تمرد کردن. سر باززدن از کاری.
سرپیچی
سرپیچی. [س َ] (حامص مرکب) نافرمانی. تمرد.
فارسی به انگلیسی
Contravene, Defy, Offend, Refuse
فارسی به ترکی
söz dinlememek
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) نافرمانی کردن عصیان ورزیدن: در ارتش اگر کسی از اوامر مافوق خود سرپیچی کند سخت تنبیه میشود.
سرپیچی
تمرد، نافرمانی
فرهنگ عمید
نافرمانی،
* سرپیچی کردن: (مصدر لازم) [مجاز] نافرمانی کردن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تخطی کردن، تمرد کردن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، نافرمانی کردن، تمکین ن کردن
حل جدول
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) نافرمانی.
معادل ابجد
559